شعر عيد مبعث

معتکف غار حراء

شکر ایزد که پی زلف پریشان شده ام

در شب بعثت تان حوریه باران شده ام

تا که از محضر عرفانی حق بازایی

پای این کوه حراء سر به گریبان شده ام

آیه ای عرضه کن ای معتکف غار حراء

قلبا آماده بشنیدن قرآن شده ام

به حدیثی نبوی روح مرا تصفیه کن

که سرا پا همه بازیچه شیطان شده ام

تهنیت باد پیمبر شدنت مرد امین

که در آمیخته با سیل مریدان شده ام

منم آن گمشده در وادی سرگردانی

که به دستان کریم تو مسلمان شده ام

نبی الله ترین ای سبب خلقت انس

تازه از بعد تو حس میکنم انسان شده ام

برکه بی رمق و مرده دلی بودم و حال

از عنایات تو چون رود خروشان شده ام

بودم آن بتکده مملو از لات و هبل

که به دستان پسر عم تو ویران شده ام

حمدلله به نمایندگی از قوم عجم

روزبه* بودم و از عشق تو سلمانشده ام

 علی آمره

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا