شعر شهادت امام هادی (ع)

معدن الرحمه

گفتن ازشأن تو چه دشوار است

 “اهلبیت نبوتی” آقا

 “مهبطالوحی” و “معدن الرحمه”

 تو تمام کرامتی آقا 

 عادت و خلق و خویتان احسان

 “أمرُکُمرشد” و حرفتان نور است

 من چه گویم که” شأنکم حقٌ “

 ذهن من از مقامتان دور است

 

 خط به خط جامعه کبیره تویی

 چه نیازی به وصف من داری؟

 سلب تو نور و نسل تو نور است

 فوق نوری فراتری, آری

 

 تو ز قوم و قبیله ی آبی

 و مبرّا زِ عیب و ایرادی

 نامت آیینه را زِ رو برده

 یا علی النقی و یا هادی

 

 آمدی تیرگی فراری شد

 قمرانه به شهر می تابی

 و سیاهی تو را نمی فهمد

 خارج از فهم کرم شب تابی

 

 دشمنت هرچه گفت باکی نیست

 تو نقی, پاک, مثل بارانی

 چشم “شاهین” و جغد و کرکس کور

 تا همیشه همای یزدانی

 

 “متوکل”امام این قوم است

 همشان مثل “معتز” و “واثِق”

 با دهان قصد نورتان دارند!

 نورکم حق و کلُّهم زاهِق …

داود رحیمی

 

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

یک دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا