شعر مدح و مناجات حضرت عباس (ع)

مه هاشمیان

مه هاشمیان

باز در هیئت ما صحبت ابروی تو بود

حرفهامان همه از چهره ی نیکوی تو بود

نامت آمد به زبان مجلس ما خوشبو شد

عطر این یاس دل افزا همه از بوی تو بود عمرمان پشت در خانه ی تو شد سپری

از همان روز ازل جنت ما کوی تو بود

بر لب آب رسیدی و نخوردی از آب

علقمه محو وفا و ادب و خوی تو بود

بوسه هایی که بدستان تو زد شیر خدا

افتخاری است که زیبنده ی بازوی تو بود

علمت در وسط معرکه غوغا میکرد

لشکر کفر هراسان ز تکاپوی تو بود

تو به «خلوتگه خورشید »رسیدی ای ماه

فاطمه مادر سادات دعا گوی تو بود

قمر از شرم گرفتست , مه هاشمیان

یوسف این حسن کجا داشت که در روی تو بود

آمدی تا بشوی قوت قلب زینب

ذکر«لاحول ولا قوة » نیروی تو بود

«شاه شمشاد قدان خسرو شیرین دهنان»

چشم امید همه اهل حرم سوی تو بود

مات و مبهوت تو شد خواجه ی شیراز و سرود

«دوش در حلقه ی ما قصه گیسوی تو بود»

 امین نیک مرد

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا