شعر مدح و مناجات حضرت رقيه (س)

نازدانه

ای محبان آیة الزهرا منم
حضرت ریحانه الزهرا منم

نور قرآن هستم و بنت الحسین
زینة الزینب نجاه العالمین

حب من حب تمام عترت است
رتبه ام بی شک قریب عصمت است

من کی ام مهتاب شبهای دمشق
نازدانه دختر سلطان عشق

من کی ام آموزگار رهبران
دستگیر زمرۀ پیغمبران

آسمان را اختر مولا منم
نازدانه دختر طاها منم

چشمۀ آب بقا جان من است
حوض کوثر اشک چشمان من است

مِهر رخشان روشن است از نور من
طور سینای تجلی طور من

طور موسی کنج ویران من است
چشم صدها خضر حیران من است

من نسیم آه را طوفانی ام
روی دامان هودجِ سلطانی ام

در برم شد ماه مهمان نیمه شب
دامنم شد رحل قرآن نیمه شب

ماهِ خود را پیش چشم زینبش
من گرفتم بوسه از لعل لبش

زخم پیشانی که دیده مثل من ؟
بوسه از قرآن که چیده مثل من؟

دیده ام من کعبۀ مقصود را
حاجی ام هر نیمه شب معبود را

دست من شد شانۀ موی پدر
مرهم زخم دو ابروی پدر

در قنوت نیمه شب من عابدم
هست رگهای بریده شاهدم

تا سحر آن شب که همدم داشتم
گفتگو با ذبح اعظم داشتم

دردهایم را نشان دادم به او
زخم پایم را نشان دادم به او

در مناجات من و ذبح عظیم
همنشین شد ذبح اعظم با یتیم

گفتم ای بابا مسلمانت منم
جامع تفسیر قرآنت منم

گرچه دستم بسته در زنجیر شد
گرچه بابا دخترت تحقیر شد

هرچه قرآن خواندی ای بابای من
بود تفسیرش همین غمهای من

من هجوم نیزه ها را دیده ام
بغض شوم نیزه ها را دیده ام

با وجودیکه سه ساله دخترم
هست جای کعب نی روی سرم

تاکنون زهرای کوچک دیده اید؟
خطبۀ غرّای کودک دیده اید؟

تازیانه آشنا با جسم من
یادتان باشد به محشر اسم من

چونکه در محشر تماشایی شوم
در کبودیها شناسایی شوم

قدکمان طفلی چو من چشم که دید؟
یک سه ساله دختر و موی سپید

تاکنون رأس تنوری دیده اید؟
بِین نامحرم صبوری دیده اید؟

آنکه پایش آبله دارد منم
زیر سیلی حوصله دارد منم

کس چو من هول قیامت را ندید
گیسویم را پنجۀ دشمن کشید

بسکه آن ملعون مرا هر سو کشاند
طاقتی در جان من دیگر نماند

روز محشر قد کمان آیم برون
می شوم همراه بابایم برون

تا رقیه نام زیبای من است
نام من همراه بابای من است

من سفیر انقلاب گریه ام
تا ابد تفسیر ناب گریه ام

اولین شاگرد زینب ، من شدم
باعث نابودی دشمن شدم

لشگر ابلیس شد رسوای من
کاخ استکبار زیر پای من

ای محبان راه با من طی کنید
پس طواف رأسِ روی نی کنید

گرچه بر گل صبغۀ نیلی زدند
گرچه بر رخساره ام سیلی زدند

نام من ذکر خدا را یاد کرد
تا ابد ویرانه را آباد کرد

چون سرودم خطبۀ احساس را
حفظ کردم رایه العباس را

حاج محمود ژولیده

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا