شعر مدح و مناجات حضرت رقيه (س)شعر ولادت حضرت رقيه (س)

طلوع طلعت

بهار ، رویشِ او را به صحنِ گلها خواند
نسیم ، آمدنش را به گوشِ دریا خواند

شبی که آمد و گُل شد سپیده می‌بارید
فرشته بر قدمِ نو رسيده می‌بارید

طلوعِ طلعتِ او را بنفشه آذین بست
هزار دستِ شقایق هزار نسرین بست

سحر ستاره‌ی گُل را به باغها پاشید
زمین غبارِ رَهَش را به آسمان بخشید

هزار خرمنِ خوش رنگِ خوشه‌یِ خورشید
هزار دامنِ گُل از هزار یاسِ سفید

چه دلنشین و شگفت و چه ناز و زیبا گفت
شبی که غنچه‌یِ لب را گشود و بابا گفت

طراوتِ نَفَسش جان به باغبان می‌داد
تبسمش به خداوندِ عشق ، جان می‌داد

گرفت تنگ در آغوش و بوسه اَفشاندش
چو جانِ رفته زِ تَن رویِ سینه خواباندش

دوباره آتشِ شوقش زِ دل زبانه گرفت
شکُفت خنده‌ی ارباب و این ترانه گرفت

بگو دوباره قرارم … بگو بگو بابا
ستاره‌یِ شبِ تارم … بگو بگو بابا

چه عاشقانه به گوشِ سما ثریا گفت
دل از حسین ربود و دوباره بابا گفت

حسن لطفی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا