شعر شهادت حضرت زهرا (س)

همنشینِ غربتِ بابا

رفته ای مادر ببین تنها شدم با رفتنت
همنشینِ غربتِ بابا شدم با رفتنت

هیچ میدانی که بعد از تو چه آمد بر سرم؟
سوختم خاکسترِ غمها شدم با رفتنت

رنگِ موهایم شبیهِ رنگِ موهایت سپید
بعد تو من هم دگر، زهرا شدم با رفتنت

از فدک چیزی نمیدانم ولی این روزها
محوِ دربِ کنده از لولا شدم با رفتنت

بس که شبها خون گریستم از غمِ دوریِ تو
بین در اشکم ماهیِ دریا شدم با رفتنت

هر کجای خانه دارد خاطراتت را ولی
مثلِ روزِ اِحتضارت تا شدم با رفتنت

دخترِ همسایه را مادر نوازش کرد و من
دخترِ بی مادر و تنها شدم با رفتنت

گریه بعد از مرگِ تو در خانه مان جایز نبود
آهوی سرگشته در صحرا شدم با رفتنت!

هستی محرابی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا