شعر شهادت امام صادق (ع)

يا جعفر بن محمد

نبودم تا نمایم استماع منبر اورا
ولی با قالَ صادق درک کردم محضر اورا

حدیث اش هر کسی بشنفت قطعاً کِی تواند گفت؟
ننوشیداست قدر جرعه ای از ساغر اورا

نمازش اول وقت است هرانکس به گوش جان
شنید از واعظ هیئت کلام اخر او را

قسم بر دین پیغمبر که جا دارد خدامحشر
اگر یکجا ببخشد شیعیان جعفر او را

اگر از عشق سرمستیم زیر دِین او هستیم
که از او گریه کن گشتیم جد اطهر او را

زمان از انِّ لِقتلِ الحسین اش اشک می ریزد
بنازم مکتب درس حسینی پرور او را

فلک ای داد ای بیداد با چه شرح باید داد
مصیباتی که اوردند مردم بر سر او را

مگر نه عین قران بودو شیخ اهل ایمان بود
چرا از زهر سوزاندندجسم لاغر اورا

یقیناً رو به اللهش شکایت می برد اهش
ز هیزم ها که سوزاندند دیوار و در او را

ز بسکه اه دلکش داشت مفضل نیز پرسش داشت
پس از اتش زدن تا دید چشمان تر او را

گلستان گشت اتش بر پسر اما سوال اینجاست
همین اتش چرا سوزاند جسم مادر اورا؟

سر او بی عمامه بود در وقت هجوم اما
نبرّیدند از پشت سرش هرگز سر اورا

تنش را گر چه ازردند کِی از بعد او بردند
لباس. دست باف مادر و انگشتر او را

نوامیسش نهان بودند یعنی در امان بودند
کجا بردند با رخت اسیری خواهر او را

تمام عمر می بارید و چشمش پُر زِ انجم بود
که زینب در میان چشم های هیز مردم بود

سعید توفیقی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا