شعر شهادت حضرت علی اكبر (ع)

پیک باد آمد و دستش خبر مقراض است

پیک باد آمد و دستش خبر مقراض است
که سفر کرده ی من همسفر مقراض است

تا عمودی به سرش خورد, خودم فهمیدم
بعد از این رویِ پرش ردِّ پر ِمقراض است

اسب برعکس نرو خیمه ی ما اینطرف است
آنطرف مطمئنم که گذر ِمقراض است

تا که پاشیده تر از این نشده اکبر من
زود باید بروم در خطر مقراض است

کار از کار گذشت و پسرم گیر افتاد
آه پروانه یِ من در شرر ِمقراض است

دیدم از دور که زنها به سرش ریخته اند
بی ثمر گشتن باغم ثمر مقراض است

سر زانو کمکم کرد و رسیدم پیش اش
به زمین خوردن من زیر ِسر مقراض است

قبل گودال کنار پسرم جان دادم
محتضر کردن من هم هنر ِمقراض است

قسمتی از بدنش دور و برم افتاده
قسمتی از بدنش دور و بر ِمقراض است
.
“تیغ” اینطور, تنی را متلاشی نکند..!!
ارباً اربا شدنش زیر ِسر ِمقراض است

بردن پیکر او چند عبا میخواهد
اینهمه ریخت و پاش اش اثر ِمقراض است

باید آهسته عبا رد کنم از زیر ِتنش
یا که بیرون بکشم لخته ی خون از دهنش
رضا قربانی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا