شعر شهادت حضرت زهرا (س)

یا الله

در نبودت سخت این ایامِ غم سر می شود
می رود عمرِ گران و پیر نوکر می شود
روزگارِ بی تو که چیزی ندارد جز ضرر
تو نباشی کاسه ی خیرم پر از شر می شودالعجل ما خسته و درمانده و دربه دریم
دور از تو حالمان هر روز بدتر می شود
آه از نیرنگ و فتنه ، از علی نَشناس ها
بی ولایت زاهد وارسته کافر می شود
چون شهادت هیچ مرگی با سعادت نیست پس
خوش به حالِ هرکه دراین راه بی سر می شود
جز حسین در هیچ مکتب حرفِ آزادی نبود
عاقبت خیریم ما ، معلوم محشر می شود
گریه کن هستیم ما ، هرآنچه می خواهد شود
از همین چشمِ ترِ در پای منبر می شود
بچه های حیدریم و فاطمه، حل کارمان
از دعای مستجاب و خیرِ مادر می شود
در عزای کوچه ها عمریست سینه می زنی
چشمِ تو تر از غم دیوار و آن در می شود
علتش از چیست که این روزها در بسترش
جسمِ زهرای جوان هر روز ، لاغر می شود
با رخِ انسیه الحورا چه شد که اینچنین
فاطمه پیشِ علی محتاجِ معجر می شود
معجری و دامنی هم سوخت در کرب و بلا
مثلِ گیسوی پدر گیسوی دختر می شود
وای از آن دم ، دید زینب در میانِ قتلگاه
رشته رشته حنجر از کُندیِ خنجر می شود
مهدی شریف زاده

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا