شعر شهادت پيامبر اكرم (ص)

یا رسول الله

به استقبال زلفت می رود باد صبا هر صبح
نفس می گیرد از خاک کف پایت هوا هر صبح

برای دیدن آثار باقی مانده ات خورشید؛
ز مشرق می زند با نورهایش دست و پا هرصبح

به این خاطر که چشم از گنبد خضرا نمی گیرد
نماز مغربش را ماه می خواند قضا هر صبح

دلیل اول لولاک و عشق آخر افلاک!
جهان را می کند آغاز با نامت خدا هر صبح

به سمت مَضجع نورانی ات با عشق می گردد
سلامی می دهد سمت مدینه کربلا هر صبح

می آید پنجره فولاد با اعوان و انصارش
که اول خود بگیرد از وجود تو شفا هر صبح

هزار و چارصد سال از زمانت رفته، می جوشد؛
چه عطر مستی از خمیازه ی غار حرا هر صبح

تمام شب از این تغییر استغفار می کردم
دوباره با خدا نام تو می شد جا به جا هر صبح

محمد تا که باشد آخر هر جمله ای حتی؛
عقب می افتد الّلهُمَّ از صَلِّ عَلَیٰ هر صبح

اگر که پشت بر قبله ست می خواهد کند تعظیم
به عُشاق تو قبل از هرکسی ایوان طلا هر صبح

 مهدی رحیمی زمستان

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا