شعر شهادت اميرالمومنين (ع)

یا علی

یا علی

یا علی چشم تو نازم که بهشت دگر است
گرد و خاک ره تو اختر و شمس و قمر است
تو که جای خودت ای شیر خدا در مردی
قنبرت از همه دهر به والله سر است

بیشتر شک به خدایی تو مولا بکند
هرکه از شان حقیقی شما با خبر است
لشگری دیدتورا و سپر انداخت زمین
صف مژگان تو لشگر شکنی بس قَدَر است
تیغ ابرو که چنین آخته ای یعنی که
جان عشاق علی در همه جا در خطر است
روسپیداست اگر دُر نجف در حرمت
هر عقیقی ز غم دوری تو خونجگر است
«پله پله به ملاقات خدا می آید»
قدمی که طرف شهر نجف در سفر است
بس که ازعشق به تو دل شده سرریز ببین
صدف دیده چطور ازغم تو پر گوهر است
هر زمین خورده علی گفت و علی بالش داد
دستگیر ی که خودش خسته و بی بال و پر است
داغ سنگین چه کس آه شکسته است تورا
سالها دست تو از بار غمت بر کمر است
رفتی و از لحدت می رسد آه تو هنوز
یاد آن آتش و هیزم کفنت شعله ور است
این ملجم زد و اما همه می دانستند
قاتل اصلی تو ضربه ی دیوار در است
گیرافتاد عزیز تو میان آتش
پر پروانه و آتش به خدا دردسر است
گرچه می سوخت ولی باز مقاوم استاد
گفت جانم به خدا بهر امام سپر است
تا در خانه شکست و نفسش بند آمد
همه گفتند دگر فاطمه عمرش به سر است
ناگهان ناله ای از پشت در آمد ای وای
شام عمر پسرم فضه بیا بی سحر است
هر که در آل علی آینه فاطمه شد
بیشتر از همه کس چشم ترش خون جگر است
مثل آن دختر ویرانه که بر پیکر او
یادگاراز سر هر بام و سر هر گذر است
بس که در راه زمینش زده شلاق ستم
بند بند تن او زخمی از این همسفر است
سر بابا که در آغوش گرفت او، گفتند
این سه ساله چقدر از پدرش پیرتر است
خواست تا خستگی اش همره جان در بشود
همه دیدند لبش روی لبان پدر است

موسی علیمرادی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا