شعر ولادت امام زمان (عج)

یا مهدی

اول به محضرِ تو ، سلام عرض میکنم
از واژه های علمِ علی قرض میکنم
خود را گدای کوی شما فرض میکنم
آنگه ردیف و قافیه را نقض میکنم

ای التیامِ خونِ شهیدان، خوش آمدی
ای آخرین طلیعه ی دوران، خوش آمدی

ای کاش بگذرد نَفَحاتَت از این دیار
ما را بکُش به غمزه ی ابرویِ ذواالفقار
“مستیم و عاشقیم و خماریم و بی قرار”
حَیَّ عَلََی الاِقامه ی شعری به وصفِ یار

شعری که گفته ام ، بخدا قابلی نداشت
بیچاره آن کسی که برایت دلی نداشت

ای ماه چارده ، ز شبت شعر میچکد
از ذکر هایِ رویِ لبت شعر میچکد
از کیسه های پُر رُطَبَت شعر میچکد
از جاده ی سه شنبه شبت ، شعر میچکد

وقتش رسیده حالِ خوشی معنوی کنیم
شبهای جمعه ، شوقِ تو را مثنوی کنیم

تلخ است کام و لعل محبّان، عسل تویی
در شعرهای خط خطیِ من غزل تویی
تلمیح و استعاره، مجاز و بدل تویی
حَیَّ عَلَی القَصیده که خیرِالعمل تویی

این ظلمتِ معادله را غرقِ نور کن
حتی اگر طَرید و وحیدی، ظهور کن

عشقِ تو را میانِ دل خود نشانده ایم
رویِ زبان بجز سخن از تو نرانده ایم
دانی چرا به حسرتِ روی تو مانده ایم؟
در کربلا، دعایِ فرج را نخوانده ایم

غرقیم در میانِ غم و غصّه و بلا
ما را اسیر کن وَ ببر سمت کربلا

در کربلا به حالِ دعا زار و خسته ایم
در انتظارِ روزِ ظهورت نشسته ایم
دل را بجز به بندِ دخیلت نبسته ایم
هرچند در برابر تو سرشکسته ایم،

ما قول میدهیم که مطلوب میشویم
ما را به جمکران ببری، خوب میشویم

از کربلا مرا بِکِشان سویِ جمکران
هِی هِق هِق شبانه و هِی اشکِ بی امان
من داد میزنم بخدا رو به آسمان،
عَجِّل عَلی ظُهُورِکَ یا صاحِبَ الزَّمان

شعر از جمالِ رویِ تو گفتن، که ساده نیست
ای وای بر کسی که دلش بین جاده نیست

ما رو سیاه ها، به تو مایل نبوده ایم
ما ارزشی به عشقِ تو قائل نبوده ایم
ما را ببخش ، پیشِ تو قابل نبوده ایم
در دعوت از ظهور تو یکدل نبوده ایم

خواندیم صفحه ای ز سرودِ حیات را
درعصرهای جمعه، دعای سمات را

شب تا سحر به حال محبان گریستی
اصلاً خودت بگو که کجایی و چیستی
ای آخرین ستاره ی زهرا تو کیستی؟
دارد تمام میشود این شعر و نیستی…

ظلم و ستم، در آخرِ عالم شکار توست
یک “یا علی” بگو که جهان بی قرار توست

ای اشتیاقِ عارف و آگاه ، میرسی
در بین شب به منزله ی ماه ، میرسی
یک روز میرسد که تو از راه میرسی
با بیرقِ “عَلی وَلیُ الله” میرسی

روزی فرا رسد که بیاید نشان تو
از کعبه میرسد صلوات و اذان تو

روزِ ظهور، مژده به احباب میزنیم
با دیدنِ تو طعنه به مهتاب می زنیم
از جامِ انتظار، مِیِ ناب می زنیم
ما کوچه را به مَقدمِ تو آب می زنیم

بر رویِ لب ، دعایِ فرج غنچه میکند
حالا ببین که روزِ وصالت چه میکند

یک پنجره دخیلِ دعا کرده ایم باز
بیچاره ایم ، ذکر و دعای تو چاره ساز
“ای سروِ نازِ حُسن که خوش میروی به ناز”
روزی فرا رسد که تو می آیی از حجاز،

آید صدا که روز هم‌عهدی رسیده است
قَد قامَتِ الصَّلات… که مهدی رسیده است

 مهران قربانی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا