شعر عيد غدير خم

بالا

بالا

تا وحی آمد مقتدا را برد بالا

دست نبی دست خدا را برد بالا

با دست گرم رحمة للعالمینش

دست یل خیبر گشا را برد بالا

فهمیده بود آن گوش ها دروازه هستند

تا آخرین حدش صدا را برد بالا

می خواست مردم جلوه ی حق را ببیند

آیینه ی ایزدنما را برد بالا

شان نزول سوره ی انسان عیان شد

وقتی که روح هل اتی را برد بالا

روزی خرید یوسف ارزان بود , اما

این بار پیغمبر بها را برد بالا

سکان کشتی هدایت جانشین خواست

این ناخدا آن ناخدا را برد بالا

                                      

هرگز به شعر دیگران حسرت نخوردیم

این بیت های ساده ما را برد بالا

مجتبی خرسندی 

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا