شعر شهادت حضرت علی اصغر (ع)

یا رضیع الحسین(ع)

حرمله خندید و جانان مرا از من گرفت
این بیابان بلا جان مرا از من گرفت

با سه شعبه شعله بر جان رباب افتاده بود
حال و روز خیمه سامان مرا از من گرفت

روی دستم بال و پر میزد گل شش ماهه ام
لشکر کوفی گلستان مرا از من گرفت

غنچه ی من در بهار خیمه لب وا کرده بود
بشکند دستی که ریحان مرا از من گرفت

خون اصغر زینت روی من درمانده شد
این مصیبت درد و درمان مرا از من گرفت

از لب خشکیده ی اصغر خجالت میکشم
قحط آب این شمع سوزان مرا از من گرفت

داغ اکبر دیدم و داغ تمام لاله ها
داغ اصغر آه پنهان مرا از من گرفت

بی صدا باریدم و سوی حرم راهی شدم
بغض زینب اشک مژگان مرا از من گرفت

لرزه بر زانوی من افتاده در پشت حرم
حرمله آهوی حیران مرا از من گرفت

سر که آویزان شد از پیکر زدم بر سینه ام
کفر این لشکر جوانان مرا از من گرفت

تیر را بیرون کشیدم تا نبیند مادرش
آمد و با گریه مهمان مرا از من گرفت

ماه را در پشت خیمه خاک کردم شیعیان
این جماعت ماه تابان مرا از من گرفت

بار الها اصغر شش ماهه قربانی شده
این بیابان ماه کنعان مرا از من گرفت

سعید مرادی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا