شعر مصائب اسارت شام

در دِیْرِ سینه ام، شد دلم دخیلِ.

رگهایِ حنجرت، بر ضریحِ نیزه.

دینم عوض شده، تا که دل سپردم.

بر آیه آیه ات، ای مسیحِ نیزه.

مهمانِ سر زده، راه گُم نمودی.

بر نیزه ای شدی، پاگشایِ دِیْرَم.

با یک نگاهِ خود، کرده ای به نورت.

خورشیدِ معرفت، عاقبت به خیرم.

گویا بَرآمدی، از تنورِ خولی.

خورشیدِ عرشیِ، رویِ دامنِ من.

شد شالِ مشکیِ، مجلسِ عزایت.

زُنّارِ بسته بر، دورِ گردنِ من.

ای چشمت آینه، از رویِ خداوند.

تَثْلیثِ من شده، با تو عینِ توحید.

در حوضِ کوثرِ، اشکِ پایِ روضه.

عشقت به پیری ام،‌ داده غُسلِ تَعْمید.

عیسی مسیح من، غربتت گواه است.

یحیی ترین سَری، بر صلیبِ نیزه.

خون گریه می کند، بر مصیبتِ تو.

حتی دو دیده یِ، بی شکیبِ نیزه.

خاکستر از سَر و، رویِ تو بشویم.

با مُشْکُ و عنبر و، با گلابِ اشکم.

باشد فقط همین، خواهشم بخوانی.

قرآن برای من، در جوابِ اشکم.

در ازدحامی از، حوری و فرشته.

از عرشِ کبریا، هودجی رسیده.

گشته حسینیه، گوشه ی کلیسا.

از بی قراریِ، مادری خمیده.

تصنیفِ نوحه ات، بر لبانِ داوود.

بر سینه می زند، از غمت مسیحا.

همراهِ هاجر و، مریم و خدیجه.

آسیه می دهد، تعزیت به زهرا.

هر آهی از دلِ، مادرت بخیزد.

آرامش از شبِ، ماه می رباید.

با ذکرِ یا حسین، آهِ بر لبش از.

چشمِ ملائکه، گریه می سراید.

بر زخم های تو، فاطمه از اشکش.

زد بوسه یک به یک، در میانِ آغوش.

تا خون چکید، از حنجرِ بریده .

زد ناله فاطمه، رفته ام من از هوش.

رسول رشیدی راد(مجتبی)

زُنّار :۱- رشته ای ضخیم که مسیحیان با آن صلیب را به گردن می اندازند ۲-کمربندی سیاه که در گذشته مسیحیان به کمر می بستند که از مسلمانان باز شناخته شوند

غسل تعمید: غسلی در آیین مسیحیت که پیروان مذهب خود را در نوزادی شستشو میدهند (در بعضی فرقه ها در سن تمیز) به نیت توبه و پاک شدن از آلودگی ها

تَثْلیث: اعتقاد به خدا، پدر و پسر در آیین مسیحیت

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا