شعر مصائب اسارت شام

با هر نسیم

با هر نسیم

با هر نسیم زخم سرت تیر می کشد

گریه نکن که چشم ترت تیر می کشد

نیزه نشینیِ تو مرا میکشد حسین

قلبم شبیه زخم سرت تیر می کشد

هر وقت نیزه ات به علمدار میرسد

یکباره داغ بر کمرت تیر می کشد

حال شکاف فرق علی اکبرت بد است

من شاهدم دل پسرت تیر می کشد

چشم رباب خیره ی سر نیزه ها شد و

هم پای چشم شعله ورت تیر می کشد

گودال بود و مادرمان را هنوز هم…

میبینمش ز بال و پرت تیر می کشد

حسن کردی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

‫2 دیدگاه ها

  1. اگر ساقی حسینه من می نخورده مستم
    دخیل عشقم رو به در می خونه بستم
    تو چه کردی با دل من منو دیوانه دیوانه دیوانه کردی
    ساقی یا منت نهادی که مرا مست می میخوانه کردی.
    یا ابوالفضل

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا