شعر مناجات امام رضا (ع)
در دلم پنجره ای رو به دلت باز کنم
تا که چشمان تو را با خبر از راز کنم
با نگاه تو نمانده است که پرواز کنم
تا خریدار شمائید کمی ناز کنم
کاش سمت حرمت باز شود پنجره ها
تا ببینم همه ی کودکی ام , خاطره ها
قصه اینجاست اگر زخمی و سر بار تو ام
یا فقط زائر درمانده ی دربار تو ام
یا همین, با همه ی فقر خریدار تو ام
ولی همسایه ی دیوار به دیوار تو ام
مصرعی بودم و آخر غزل نور شدم
یک شبی در حرمت مانده و مشهور شدم
آینه دیده ی حیرت شده باید بروم
ماه رخسار تو رویت شده باید بروم
حرم این بار چه خلوت شده باید بروم
به نظر وقت زیارت شده باید بروم
راه را باز کنید , آه , دلم می آید
با شراب و غزلی سمت حرم می آید
تا دلی سمت نگاهت متمایل شده بود
تازه فهمیده که از سر نگه دل شده بود
دل من گفت دگر فاصله نازل شده بود
او نفهمید که از پنجره داخل شده بود
شوق پابوسی تو کار به دستم داده
عاقبت پنجه ی احساس شکستم داده
در کویر آمده ای طرح معما زده ای
در کویر آمده ای عرش معلی زده ای
در کویر آمده ای شعبه ی دریا زده ای
پشت پا بر همه ی قبله نماها زده ای
حرمت صحن گهر شاد ندارد , باشد
صحن تو پنجره فولاد ندارد , باشد
از همان دم که رضا ضامن آهو شده بود
مقصد گله ی آهو فقط این سو شده بود
دست خورشید برای همگان رو شده بود
باد مشغول سخن چینی گیسو شده بود
تازه فهمیده ام این بند خراسانی شد
چون همه روح و تنم مشهد و میقانی شد
زسر لطف تو بال و پرمان نیست که هست
گنبد و بارگهت در برمان نیست که هست
لا افارق به لب مضطرمان نیست که هست
عاقبت دست شما بر سرمان نیست که هست
پس بیایید اگر خوب و اگر بد, به حرم
زود مارا برسانید به مشهد به حرم
محمد رضا ناصری