شعر شهادت اهل بيت (ع)شعر وفات حضرت خديجه (س)

شعر وفات حضرت خدیجه (س)

سخن از بانوی دین است که نورش یکتاست
روشنی اش به جهان روشنی بی همتاست
مدح او را نتوان گفت ز بس که والاست
هر چه گوییم فقط عرض ارادت ازماست

مادر اسلام و همان مام تمام دنیاست
همه ی نور وجودش ز وجود زهراست

هر چه دارد همه در راه حبیبش داده
یار بیمار که هستی به طبیبش داده
ثروتش را که به مولای عالم غریبش داده
حق بر او لایحه ی دلخوش سیبش داده

عطر زهرا و حسین و حسن از حضرت اوست
به چه پاداش کرم نزد کریمان نیکوست

او که خود در همه ایام بماند بر جا
رفت تا دلبر خوش نام بماند بر جا
رفت و از او غم و آلام بماند بر جا
سوخت چون شمع که اسلام بماند بر جا

پا به پا همره دلدار ز غم آزرده
یک تنه توشه ی او را به حرا می برده

هست اسلام اگر یکسره از بودن اوست
همه از بخشش او آن همه فرمودن اوست
دین که آسوده شده حاصل فرسودن اوست
لحظه ی دادن جان لحظه ی آسودن اوست

انبیا در ره دین گر چه نتیجه دارند
هر چه دارند ز ایثار خدیجه دارند

حال بینید چرا همچو گلی پژمرده
حاصل غربت یار است اگر افسرده
رنج بسیار به همراه پیمبر برده
بس گرفتند بر او جمله ی زن ها خورده

که تو از چه شده ای همسر این مرد یتیم
غافل از این دلش بود پی عشق قدیم

عاقبت در ره دلدار فدا شد جانش
با دل زخمی و خونبار فدا شد جانش
بعد از او فاطمه بر یار فدا شد جانش
وای بین در و دیوار فدا شد جانش

مادر فاطمه در راه پیمبر جان داد
دخترش نیز در راه حیدر جان داد

بر تو استبرق زیبای جنان گشت کفن
آن چه جبریل بیاورد همان گشت کفن
کربلا بر نوه ات خون روان گشت کفن
بوریایی به تن شاه زمان گشت کفن

هر چه به پا گشته غم در عالمین
نیست والله غریبانه تر از داغ حسین

محمد_مبشری

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا