شعر شهادت امام حسن (ع)

چه ضریحی

چه ضریحی

غزلی از حرمت ساخته‌ام با «مثلا»
گرچه خاک است روی قبر تو ؛ اما مثلا …

گنبدِ زرد تو خورشید شده می‌تابد
نور می‌گیرد از آن ؛ گنبدِ خضرا مثلا

چه ضریحی شده کارِ هنرِ فرشچیان !
جنسِ هر پنجره‌اش هست ، مُطلّا مثلا

چقدَر پارچه‌ی سبز ، گره خورده به آن
می‌کنی باز ، تمام گره‌ها را مثلا

خادمانت همه دورِ سرمان می‌گردند
ما عزیزیم ، در این صحنِ مُعلّا مثلا

تشنه‌ها مست شوند از مِیِ سقاخانه
ساقیِ میکده هم «حضرت سقا» مثلا

هیئتی شکل گرفته‌ست ، میان حرمت
نام هیئت شده «یا حضرت زهرا» مثلا

روضه‌خوانی وسطِ صحن ، حکایت می‌خواند
قصه‌ی کوچه‌ای از شهر تو ؛ حالا مثلا …

مادری با پسرش رد شده از آن ؛ اما …
هیچ کس راه نبسته‌ست بر آنها مثلا

دست نامردِ کسی هم وسط کوچه نبود
چادری خاک نخورده‌ست ، در آنجا مثلا

مادرِ قصه‌ی ما رفت ، صحیح و سالم
وَ نپوشاند ، رخ از دیده‌ی مولا مثلا

بعدِ مجلس همه رفتند ، زیارت کردند
تربتِ حضرت زهرا شده پیدا مثلا …

رضا قاسمی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا