طوبیٰ رقیّه ست
طوبیٰ رقیّه ست
سِدرهْ رقیّه,جَنّتُ المأویٰ رقیّه ست
در هرچه خوبی ست
میراث دار حضرت زهرا رقیّه ست
در دخترانـش
ریحانه ی ارباب ما تنها رقیّه ست
شاگرد مُـمتاز
در درسِ عشقِ زینب کبری رقیّه ست
بر دوش عبّاس
مســند نشـین عالم بالا رقیّـه ست
هم باب حاجات
هم شاکید قفل مُشکـل ها رقیّه ست
حاجت روائیم
وقـتی سر و کار دل ما با رقیّه ست
امشب در عالم
ذکر تمام عشــق بازان یا رقیّه ست
شیرین زبان است
ارباب می گوید مرا آرام جان است
هرجا که باشد
قلب علی اکبر به دنبالش روان است
خیلی از اوقات
جای زمین جایش میان آسمان است
حـدّی ندارد
دریای لُطفش بیکران تا بیکران است
کوه وقار است
الگوی حُجبِ بچّه های کاروان است
هم نام زهراست
با او اگر دنیا چنین نامهربان است
سُرخـی رویش
خوش خدمتیِ خولی و زجر و سنان است
بیش از سه شعبه
دلگیر از بی حُرمتیِِ خیزران است
پا,زخم خورده
اندازه ی صدسال یکجا زخم خورده
دشمن که سهل است
پا تا سرش از دست صحرا زخم خورده
تغییر کرده
بس که فقـط جای مداوا زخم خورده
تنها نه زینب
پهلوی او هم مثل زهرا زخم خورده
آیا یتیمی—
این قدر از زخم زبانها زخم خورده ؟
بابا که رفته
یا ضربه خورده از همه یا زخم خورده
آتـش بماند
او گونه اش از سوز سرما زخم خورده
دق مرگ شد آه
چون دید پیشانی بابا زخم خورده
محمدقاسمی