شعر اربعینشعر محرم و صفر
خواهرت آمده
خواهرت آمده به بالینت
خواهرى که خمیده تر گشته
خواهرت شرم مى کند از تو
چون بدون تو زنده بر گشته
هر بلایى که بر سرم آمد
همه اش..یک به یک..فداى سرت
آنچه که کشت بى تو زینب را
دخترت بود و ماجراى سرت…
همه ى سعى خویش را کردم
یادگارِ تورا نگه دارم
تازیانه به جاش مى خوردم
پیش چشم تو و علمدارم
سرِ تو روى نیزه ها بود و
همسفر بود خواهرت با شمر
جرعه اى آب دخترت مى خواست
کعب نى زد به جاش او را شمر
نورِ دیده!دلم پر از حرف است
از رباب و نگاه ملتمسش
حرمله کشت بسکه مى خندید
به رباب و به آه ملتمسش
میشد اى کاش جاى تو بودم
تنِ من زیر دست و پا مى رفت
سرِ من جاى تو جدا مى شد
سرِ من روى نیزه ها مى رفت
چِقَدَر بوى یاس مى آید
بوى عباس مى رسد انگار
“آخ بمیرم براى چشمانش”
چِقَدَر دید روى نى آزار
آرمان صائمى