شعر اربعینشعر محرم و صفر

برگشتم از سفر

دارد نسیم می وزد این بوی کربلاست
چشم و دلم در آرزوی روی کربلاست

برگشتم از سفر؛سفر رنج و داغ ودرد
پر شد تمام سینه ام از ناله های سرد

برگشته ام که گریه و زاری کنم حسین
اشکی به روی قبر تو جاری کنم حسین

شکرخدا که زنده رسیدم ازاین سفر
با اینکه هیچ خیری ندیدم از این سفر

بر چهره ام نشانی صد داغ را ببین
جای هزار ضربه ی شلاق را ببین

هرچند سر شکسته ولی سر شکسته نه
هرچند دل شکسته ولی پر شکسته نه

سوغاتم از سفر شده پیراهنت حسین
این یادگار مانده برای منت حسین

برگشته ام ولی نه من آن خواهر توام
آئینه ای تمام قد از “مادر” توام

هر چند برده اند مرا مجلس حرام
تا با خیال خویش بگیرند انتقام

هرجاکه شدبه پای غمت خطبه خوانده ام
“ابن زیاد” را سر ِ جایش نشانده ام

درشام وکوفه در پی تو دربدر شدم
با خنده های قاتل تو همسفر شدم

هرکس که بودزخم سرت را نشان گرفت
می زد تورا و از من دلخسته جان گرفت

محمدحسن بیات لو

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا