در سایه ی جهالت عمری خراب کردم
وقتی که پشت خود را بر آفتاب کردم
حتی عبادت من بوی ریا گرفته
در توبه ای حقیقی ترک ثواب کردم
یا منتهی الرجایا یا غافرالخطایا
بر روی بخشش تو خیلی حساب کردم
با روی خوش برایم آغوش باز کردی
وقتی تو را میان گریه خطاب کردم
تنها تو راه داری در خانه ی دل من
غیر از تو هر که آمد نزدم جواب کردم
باب نجات یعنی باب الحسین از این رو
تا بوسه گیرم از شش گوشه شتاب کردم
هر کس کشیده بر دل تصویری از وطن را
من عکس کربلا را بر سینه قاب کردم
نان و نمک حسین است سنگ محک حسین است
گفتم حسین و در دلها انقلاب کردم
سی شب به ارگ روضه تا وقت مرگ روضه
من عمر خویش را صرف آن جناب کردم
مویی سپید کردم در روضه های آقا
کی من سپید مو را در آسیاب کردم !؟
حتی خود خدا هم امشب به گریه افتاد
تا روضه ی عطش را من انتخاب کردم
بر کاسه های شیر افطار خیره بودم
دل رفت پشت خیمه یاد رباب کردم
از کام خشک طفل شش ماهه یادم آمد
هر لحظه ای که مشتم را پر ز آب کردم
تیر سه شعبه بود و حلقوم پاره پاره
سر نیزه بود میرفت تشییع شیرخواره
علیرضا خاکساری