آهو آمد سوی تو آرام شد,پس می شود
در حریمت هرکه بی کس می رود کس می شود
یک عبای آبی و عمامه ای از جنس نور
آسمان از دست این گنبد مُلبّس می شود
خوب ها از چشم شان مِی می چکد اما چرا
قسمت چشمان من انگور نارس می شود؟
تو دلیل اعتبار گنبد و نقّاره ای
آهن و سنگ از وجود تو مقدّس می شود
دل اگر تاریک باشد در حریمت چون کلاغ
زود در بین کبوترها مشخّص می شود
پنجره فولاد,سقّاخانه و گنبد طلا
هرکه در صحن است محو این مثلّث می شود
مهدی رحیمی