از اشک های چشمِ تو زمزم درست شد
از ناله های نیمه شَبَت غم درست شد
با یاریِ مَلائِکه در هیئتِ خدا
از چادرِ سیاهِ تو پرچم درست شد
اوّل تو آفریده شُدی شَک نمی کنم
زآن پیشتر که طرحِ دوعالم درست شد
وقتی به شِکل اِنسیه ی کامِلی شدی
از باقیِ گِلَت گِلِ ما هم درست شد
ما را طلایه دارِ غمِ تو نوشته اند
از آن زمان که غصّه و ماتم درست شد
از ما سوال و از تو جوابی، گُلِ علی
تابوتِ لاغرِ تو، چرا خم درست شد؟!
ما نوکرِ حسینِ غریبِ شُما شدیم
از فاطمیّه ای که مُحَرَّم درست شد
رضا رسول زاده
جرعه جرعه غم چشید و ذره ذره آب شد
آسمان شرمنده از قدّ خم مهتاب شد
گریه ها می کرد تا امت شود بیدار… حیف
از صدای گریه اش امت فقط بی خواب شد
پشت در آمد بگوید، گوش عالم بشنود
ارث دریا بود آنچه قسمت مرداب شد
تا پدر بود آمدن در خانه اش آداب داشت
به گواه شعله ها این کار بی آداب شد
بشکند دستی که پای شعله را اینجا کشاند
باب را آتش کشید آتش کشیدن باب شد
حضرت صدیقه از گستاخی مسمار نه
از طناب دور دستان علی بیتاب شد
ما نمی دانیم، نَعلُ السیف* می داند چرا
«مرتضایم را نبر» « فضه مرا دریاب» شد
کربلا مسمار در با انشعاب بیشتر
با شتاب اینبار سمت تشنه ای پرتاب شد
بعد مادر علت مرگ تمام عاشقان
آتش و مسمار و سیلی و صدای آب شد
مرضیه نعیم امینی
* نَعلُ السَیف : آهنی است که در انتهای غلاف شمشیر وجود دارد برای اینکه وقتی شمشیر از غلاف بیرون کشیده می شود ، غلاف تعادل خود را دور کمر شخص حفظ کند.