قـرار ، از دل من می رود قرارِ علی
اگـر کـناره بـگیری تو از کــنارِ علی
بیا مَکن طـلبِ مرگ از خُـدای خودت
که هـسـت زندگیِ با تو انتظارِ علی
فقط اشاره بکن ، تا بگـویمـش بـرود
مگرکه نیست اجل تحتِ اختیارِ علی؟
به غیر تلخی این چند ماهه ی آخِــر
چه خوش گُذشت کنار تو روزگارِ علی
مپوش چهره ز من که به عشق دیدن توست
اگر که خانه نشینی شده ست کارِ علی
مرا حلال کن ای نور،مثلِ سایه شدی
وَ هرچه داشـته ای کرده ای نثارِ علی
خزانْ حریفِ علیّ ات نبود اگر که غلاف
نبود عـلّـت قـتـلِ تو ، ای بهــارِ علی
همین که دست تو افتـاد از نفس، دیدند
به شکل اشک زمین ریخت برگ و بارِ علی
به انتقام تو خیزد وَ یا که صبر کند؟
هنوز مانده دو دل تیغِ ذوالفقارِ علی
غُبار رُوبی از این خـانه ی غـم آلوده
به جُز تو کار کسی نیست خانه دارِ علی
همین مـدینه که می گُفـت از فُتـوحاتم
شـده ست محو تماشایِ انکِسارِ علی
رکابِ قلبِ علی هم شکست از آن دم که
شکـست، پهلویت ای دُرّ شاهوارِ علی
به گـرمی نفـس تو قسم که این خانه
به محضِ رفتـنِ تو می شود مزارِ علی
مُحمّدقاسمی