شعر گودال قتلگاه

عزیزم حسین

بدون آب بریدند حنجر او را
کشانده اند به گودال مادر او را

عصا زدند به او پیرمردها بلکه
در آورند نفس های آخر او را

قرار بود که چیزی نماند از جسمش
به دست نعل سپردند پیکر او را

مگر که قحطی جا بود خولی نامرد
که بسته اید به خورجینتان سر او را

به نی زدند سرشاه را ، نمی گذرم
ز نیزه دار که دق داد دختر او را

ناصر دودانگه

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا