می خواست از دوش عزیزش بار بردارد
چندین قدم در یاری دلدار بردارد
با بار شیشه آمد و زهرا دلش می خواست
تا سنگ از راه عبور یار بردارد
شمشیر از رو بست آتش در مصاف او
در را مجابش کرد تا مسمار بردارد
دیوار بر خود می گرفت آنچه به در گفتند
همدست شدتا پهلوی گل خار بردارد
فهمید مولا فضه هم حتی اگر آید
در را ز روی فاطمه دشوار بردارد
طوری به خانه حمله شد باید علی حالا
از پشت درب خانه اش آوار بردارد
حسین واعظی