با اینکه سنگین است میزان گناهانم
سر به هوا بودم ، ولی حالا پشیمانم
نه دم ز توبه میزنم نه دم ز استغفار
چیزی به غیر از گریه کردن هم نمیدانم
گاهی ، زبانم لال یادم میرود هستی
گاهی که از فیض حضورت روی گردانم
گاهی سرم گرم گناه است و تو میبینی
ای خاک عالم بر سرم که ، غرق عصیانم
هر قدر بد باشم خودت هم شاهدی وقتی
اسمت می آید مثل ابر وقت بارانم
آقا غلط کردم اگر بیراهه ای رفتم
دنبال راه حل ام و دنبال جبرانم
من هم حواسم پرت باشد تو حواست هست
از کِشتی امن تو هرگز جا نمیمانم
من را به پهلوی رقیه عفو کن آقا
هر جا که اسم دخترت باشد پریشانم
آقا شنیدم در خرابه دخترت خاک است
نذر رقیه سالیانِ سال گریانم
علیرضا وفایی خیال