آدمی وقتی خدا دارد چه می خواهد
محرمی درد آشنا دارد چه می خواهد
بنده تا بر درب های بسته ی عالم
شاکلیدی چون دعا دارد چه می خواهد
آنکه شد بیمار عصیان و گناهان با
داروی توبه دوا دارد چه می خواهد
روسیاهی، شرمساری مثل من وقتی
در قنوتش ربنا دارد چه می خواهد
من “ظلمت نفسی ام” اما همین من تا
رَبّنا اِغفِرلَنا دارد چه می خواهد
اهل قرآن، اهل ذکر و یاد اهلالبیت
این دو را تا رهنما دارد چه می خواهد
شیعه در دست دعای خود زمانی که
باالحسین کربلا دارد چه می خواهد
همهمه افتاد در لشگر حسین آمد
در کفش قنداقه را دارد چه می خواهد
حرمله از عاطفه چیزی نمی فهمد
او فقط تیر بلا دارد چه می خواهد
مادر بیچاره اش بعد از علی اصغر
چشم سوی نیزه ها دارد چه می خواهد
امیر عظیمی