راستی دیشب پدرم خیلی هواتو کرده بود
مادرم نماز صبح همش تو رو صدا میکرد
عکسایی که تو حرم گرفته بودیمو همش
روشونو دس میکشید میگفت حسین…نیگا میکرد
کافیه فقط یه امضا بزنی راهی بشیم
برا تو برات کربلا دادن کار نداره
گریه ی محرمت با من و اربعین با تو
تو اگر بخوای دیگه نیاز به اصرار نداره
دل ما تنگه برا شیش گوشه و پائین پا
شب هشتم برسه یک دل سیر گریه کنیم
شب هشتم واسه اکبر تو من آه میکشم
اینقدر آه میکشم جوون و پیر گریه کنیم
شنیدم بد جوری زیر دست و پا مونده علی
هر کی که با هرچی دستش بوده میزد اکبرو
عمه ی سادات اگر نمیرسید بالا سرت
توی اون لحظه به پا میکردی دیگه محشرو
عمری زحمت بکشی پسر بزرگ کنی حسین
خیلی سخته که ببینی زیر دست و پا باشه
برسی بالا سرش صداش کنی جواب نده
ظهر اذان بگه برات غروب توی عبا باشه
رسول عسگری