توفیق اشک با تو ، باران روضه با من
(بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران)
گفتی که بی سپاهی من آمدم که شاید
اشک از دلت بشوید اندوه روزگاران
یالیتنای ما کاش ، مرهم شود به زخمت
ناقابل است اگرچه ، در محضرت سر و جان
نزدیک کربلایی بوی بلا می آید
دور سر رقیه ، اسپند را بگردان
دلتنگ ماه گریه ، هستم شبیه هرسال
اسپند اگر نداری قلب مرا بسوزان
ای کاش خواهر تو یک لحظه غم نبیند
ای کاش جانماند طفلی در این بیابان
آرامش سرت را سنگی به هم نریزد
بر روی نی نباشد گیسوی تو پریشان …
زهرا عزایه گلدی ،داغلار سنه قان آغلار
ای تک قالان بلاده ، مظلوم اولن حسین جان
ناصر دودانگه