شعر محرم و صفرشعر مصائب اسارت شامشعر مصائب اسارت كوفه
رفتی به روی نیزه و من پابه پای تو
رفتی به روی نیزه و من پابه پای تو
دنبال می کنم سرت از رد پای تو
این سنگ ها صدای مرا در می آورند
قرآن بخوان اگرچه گرفته صدای تو
بالای نیزه؛ طشت؛ تنور و خرابه ها
دارد چه سخت میگذرد لحظه های تو
هرکس که میرسد به سرت سنگ میزند
دعوا شده سر سر از تن جدای تو
از ما بریدی و به روی نیزه رفته ای
پس حق بده چگونه نمیرم برای تو
گیرم که آمدی و نشستی به دامنم
بامن بگو که بوسه زنم بر کجای تو؟
شاعر:محمد حسن بیات لو