شعر مدح و مناجات اميرالمومنين (ع)

باران ناگهان

هرکه از دام عشقت آزاد است, خلق او را اسیر می گویند

هرکسی گفت بی نیاز از توست, تازه او را فقیر می گویند 

عشق بیماری فراگیری ست, که اگر منشاش نگاه توست

نام ما را که مبتلای توئیم, در صف مرگ و میر می گویند 

بین ابروی تو “اشدا” را متمایز نموده از “رحما”

قومی آنرا بشیر می گویند, قومی آن را نذیر می گویند

مثل احمد که در زمین و سما, صاحب نام های مختلف است

در زمین بر شما “علی” اما, در سماوات “امیر” می گویند

چشم های تهی ز زیبایی, سر این خانه را نفهمیدند

به پر جبرئیل و میکائیل, پاره فرش و حصیر می گویند

در نگاه تو هرم آتش بود, چشم هایت قسیم آن آتش

این چنین شد که سرزمین تو را, عالمان گرم سیر می گویند

زهر تیغ تو از غضب وقتی که به میدان به راه می افتد

مثل باران ناگهان آن را , خلق , خیرکثیر می گویند

برکه بسیار هست در دنیا, ولی آب یکی شراب شده

همه از اعتبار نام تو بود, اگر آنرا غدیر می گویند 

پدری گر ابوتراب شود, پسرش بی گمان ابوالفضل است

چه عجب گر به ابن شیر خدا؛ مردمان بچه شیر می گویند! 

تیغ تو تا همیشه ایام در زمین و زمان سرافراز است

کذب محض است گر جماعت خصم, تیغ را سر به زیر می گویند

 پیمان طالبی

 

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

‫۳ دیدگاه ها

  1. قربان دلی که مهر مولاست در آن

    مهر علی عالی اعلاست در آن

    بیچاره دلی که خالی از مهر علی است

    بدبخت دلی که مهر اعداست در آن

    شاعر : سید رضا موسوی تبار

  2. عید قربان مبارک

    ****
    همیشه از خدا هست آرزویم

    که خاک جای پایت را ببوسم

    دلم میخواست در این عید قربان

    به پیشت یک بله قربان بگویم شاعر سید رضا موسوی تبار
    ***
    متی ترانا و نراک…؟؟؟

  3. به پیشواز محرم

    آقا بریز باده و ما را خراب کن

    اصلا مرا برای خودت انتخاب کن

    همچون حبیب دست مرا هم بیا بگیر

    مثل زهیر در دل من انقلاب کن

    شاعر سید رضا موسوی تبار

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا