شعر مدح و مناجات امام زمان (عج)
درد هجران
ای دیده ابری باش حسن دیده گریانی ست
مولا پی وصل است و بنده باز هجرانیست
اصلا شده باخود بگویی من کجا هستم
او حاضر است و غیبت ما سخت طولانیست
نان حلالی جور کن تعارف به مولا کن
اورا نخوان بر خانه ات تا سفره ظلمانیست
ما دور خود گشتیم اما دور آقا نه
مشغول نفس خود شدن ختمش به حیرانیست
ازدرد هجرانی که ماداریم معلوم است
تنها دوای گریه کنها گریه درمانیست
پاشو سوار کشتی اش شو باز جا دارد
با نوح تو همراه شو دریا که طوفانیست
مادر بسوزد بچه هایش نیز میسوزند
مادر پریشان است و حال ما پریشانیست
طوری طلب میکرد مرگش را که فهمیدیم
زهرا دراین شهرنمک نشناس زندانیست
سید پوریا هاشمی