خاک پای مرتضا هستم
دل نمی ماند به روی دست، بادلدارها
خاصه وقتی که باشد روی لب، اصرارها
باز تحویلم گرفتند و نوشتند عاشقم
باز در آغوش یارم، تازه شد دیدارها
نیستم تا زنده ام دنبال یاری غیر او
نیستم راضی به این دیدار، این مقدارها
من فدای آنکه دستش نخلها را بار داد
آنکه رویش میدرخشد بین گندم زارها
خاک پای مرتضا هستم که با دست خدا
بخت ها را میگشاید وقت کشت و کارها
ما اگر گل کرده ایم از اشک شبهای علی است
خوبی از مانیست، از خاک قدم های علی است
مرتضا انداخته بر پای صیدش دام را
مرتضا انداخت بر جانم تب احرام را
دیدن روی علی قطعاً ملاقات خداست
کنده ام با ذکر هو هو پرده ابهام را
می روم رکن یمانی سیزده شب در رجب
تا بگیرم از لب ساقی کوثر،کام را
آمده احمد بریزد هرچه دارد پای او
آمده حیدر بیارد یکصد و ده جام را
من گنهکارم، گنهکارم، گنهکارم ولی
او شفاعت میکند بافاطمه فردام را
حلقه بر در میزنم از بسکه چشمانم تر است.
خاصه وقتی که صاحب خانه اسمش حیدر است.
در مقام نوکری منت،مکرر می کشم
جور عشاق علی را صد برابر می کشم
دیده زیر گیوه ی خاکی مولا جای خود
چشم زیر گیوه ی خاکی قنبر می کشم
قاب قوسین و علی را وحی میفهمد،نه من!
من در ایوان طلا عکس پیمبر می کشم
شب نشینی با خدا را دوست دارم چونکه بعد
یک سری هم خانه زهرا و حیدر می کشم
ساغر از دستم نیفتد،من خودم خواهم شکست
کوثر از دست علی باشد فقط سر می کشم
می رسد روزی مان از خیر اوقات علی
میدهد حاجات مان را احتیاجات علی
می خرد من را خدا تا هست دکاّنم نجف
خانه زاد حیدرم، هر روز مهمانم نجف
مدح حیدر روبروی کعبه شک می آورد
مینویسم قبله، اما باز میخوانم نجف
ریخت بین استکانم فاطمه یک قطره اشک
ریخت در روحم، تنم ، در جسم و در جانم نجف
سنگ ریزه در غذای حضرتی دیدم شبی
مزه کرده از همان شب زیر دندانم نجف
تا نگیرد دست من را اعتکافم ناقص است
تا نگیرم کربلا را من که می مانم نجف
هرکسی که در نجف، دستش به دامان خداست
زیر آب ناودان، گریان شود حاجت رواست.
هرکجا حال مناجات است آنجا بهترم
هرکجا که خیمه ای برپاست،خوبم محشرم
مهر حیدر را به من دادند از روز ازل
باامین الله بابا و کسای مادرم
سنگی از در نجف دارم به دستم غالباً
ذکر یا زهرا اگر حک بوده بر انگشترم
صحن زهرا یکطرف، صحن مدینه یکطرف
باز هم این شاخه و آن شاخه دارم می پرم
رو گرفته از علی، پهلو گرفته فاطمه
روضه زهرا بماند یک شب دیگر،حرم
رضا دین پرور