شعر مدح و مناجات امام زمان (عج)
برای آمدنت
نگو شکارچیان تیر را به یال زدند
که در شکستن سلطان میان خال زدند
درآسمان ظهورت پرنده های خیال؛
برای مقصد دستت چه قدر بال زدند
دوباره هفته ی ما سرگرفت از جمعه
دوباره ثانیه ها حرف از وصال زدند
هنوز فصل رسیدن نبود و منتظران
چه سنگ ها که برآن میوه های کال زدند
معاشران گره از زلف یار باز کنید»
نیامدی و به حافظ دوباره فال زدند
طلای غیبت تو مثل آفتاب شد و؛
به دور گردن هر روزمان مدال زدند
درانتظار کشیدن, برای آمدنت
خود تورا همه ی جاده ها مثال زدند
چه قدر پشت سرت حرف های بی بنیاد؛
هزار و یکصد و هشتاد و چند سال زدند
غروب جمعه و حرف ظهور, ثانیه ها؛
چه قدر سنگ بر این واژه ی زلال زدند
مهدی رحیمی زمستان