شعر وروديه محرم
حسین من
میگریم از غم تو به خون جگر حسین
امشب خدا کند که نیاید سحر حسین
بگذار تا به صبح تماشا کنم تورا
شاید نشد قسمت من این دگر حسین
اینگونه حرف رفتن خود را به من نزن
فردا مرو , یا که مرا هم ببر حسین
اصلا تو گریه کن به من و من برای تو
شاید سبک شود غم این خونجگر حسین
برروی دخت فاطمه فردا حساب کن
آماده ام چو فاطمه گردم سپر حسین
از کربلا به شام مسیر زیادی است
خار ازچه میکنی تو از این دور وبر حسین
بعداز تو هیچکس نخرد ناز از یتیم
برخیز نازدختر خود را بخر حسین
شانه به زلفهای رقیه بکش که او
شانه به غیر چنگ نبیند دگر حسین
میترسم از نگاه بد ساربان بیا
انگشتری خویش به میدان مبر حسین
ای غیرت خدا نرودهرگز از سرم
بر سایه ام حصارشدی هرگذر حسین
حالا بگو چگونه تجسم کنم که با
نامحرمان کوفه شوم همسفر حسین
موسی علیمرادی