با یا حسین
آمده ذی الحجه و افتاده ام یاد منا
من شدم عمری اسیر خاطرات کربلا
در لوای علم، کارم روضه خوانی بوده است
چند سالم بوده که قدم کمانی بوده است
باقرم، آنکس که پیرم کرده اند از کودکی
موقع دشنام، سیرم کرده اند از کودکی
گرچه بر سجاده کار من دعا بوده فقط
منبر من روضه های کربلا بوده فقط
سوختم چون پیکرم تشییع شد با یا حسین
سوختم چونکه نرفتم زیر دست و پا حسین!
زهر، کاری شد ولی با جان من کاری نداشت
دور و اطرافم کسی تب یا که بیماری نداشت
دومین مردی که در زنجیر می آمد منم
هی زمین میخورد و گاهی دیر می آمد منم
زیر پایم آبله با خار می بینم هنوز
آنقدر شلاق خوردم تار می بینم هنوز
دور من در خیمه آتش بود، اما آب نه
چشم من می رفت دنبال نی اما خواب نه
سوختم اما نه با این زهر! بلکه در حرم
سوختم تا گفت عمه در حرم، کو معجرم؟
در اسارت، هیچ چیزی بدتر از این غم نبود
دورمان بودند این و آن ولی محرم نبود
دورمان بودند بسکه دزدهای گردنه
عمه از هرکس که آمد خورد سیلی یک تنه
غربت آن عصر عاشوراست میسوزاندم
غارت خلخال از پاهاست میسوزاندم
پای آن عهدش مرا هم می کشد آخر حسین
نوحه ام امشب شده؛ ای کشته بی سر حسین
رضا دین پرور