شعر گودال قتلگاه

شلوغی گودال

 

بمان که روشنی دیده ترم باشی

شبیه آینه ای در برابرم باشی

هوای خیمه من بی نگاه تو سرد است

بمان که مایه ی دلگرمی حرم باشی

چه شد که از ته گودال سر در آوردی

تو زینت سر دوش پیمبرم باشی

در این شلوغی گودال تنگ قول بده

کمی مراقب پهلوی مادرم باشی

تو در بلند ترین نیزه منزلت کردی

به این بهانه مگر سایه ی سرم باشی

جواب خنده ی دشمن به خواهرت با کیست

مگر تو قول ندادی برادرم باشی

تو آفتابی و بالای نیزه هم که شده

بمان که روشنی دیده ترم باشی

علی اکبر لطیفیان

 

 

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

‫۲ دیدگاه ها

  1. سلام

    من میخوام یه شبکه اجتماعی به نام (محبان اهل بیت ) راه بندازم.

    از وبلاگنویسان عزیز میخوام که با من همکاری کنن تا بتونم عضو گیری و تبلیغات کنم
    deldadehgan.ir

  2. (( به زیر دست و پای خولی و شمر ))

    شبی غمگین تر از غمهای دنیاست زنــی در قافــله تنهــای تنهاسـت

    ولـی لطمـه زنـان فریـاد سـر داد بــرادر گیسوانــم سخـت پیــداست

    عــدو با این بهانـــه سیلی ام زد که رد پــای اشــکم پــای نی هـاست

    برانکه(۱) ساقی ات شرمنده گردد حرامی چشم هرزش سوی زن هاست

    چه سازم؟ یک زن و صد مرد شامی سکینه دخترت غش کرده اینجاست

    به زیر دست و پـای خولـی و شمـر سه ســـاله دختــری دنبــال باباست

    ۱ : برانکه : برای آنکه شاعر: حیدر عیسایی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا