شعر مناجات با خدا
خدای من
در میزنم خدای من! ای بیکران من
من را دوباره راه بده مهربان من
قلبی که داده ای بشود خانه ی خودت
اصلا نبوده ثانیه ای در امانِ من
غیبت گرفت جای دعا را به روی لب
بامن چه ها نکرده گُناهِ زبانِ من…
کاری نکرده مثلِ طلبکارها شدم
یا رب ببخش! بابتِ طرزِ بیانِ من
دادم همیشه روی بدم را نشانِ تو
دادی همیشه روی خوشت را نشانِ من
باید که مُرد پای کلامی که گفته اند
شاهد به خلوت است امام زمانِ من..
کاری کن ای کریم که آب از سرم گذشت
دیگر رسیده کارد به این استخوانِ من
قول می دهم!نجف بروم خوب می شوم
آخر نشد به باده بده دودِمانِ من…
بَه بَه بِه شامِ اول قبرم که آن زمان
مولا بیاید و بدهد رو نشانِ من
روضه همین بس است!علی التماس کرد
آه ای حبیبه !فاطمه جانم!جانِ من!
حسین شهرابی