شعر مدح و مناجات امام زمان (عج)
چشم انتظار ها
در حسرت تو خون شده چشم نگارها
ای انتظار آخر چشم انتظار ها
ای راز گریه های سر جانماز ها
ذکر لبان خشک همه روزه دار ها
ای آشنا تر از همه، این دیده کور باد
نشناخته اگرچه تو را دیده بارها
خار طمع به چشم و به پا ریسمان ترس
افتاده ایم بی تو در این گیر و دارها
جز اشک ناشیانه و جز آه پشت آه
دیگر چه انتظار ز ماتازه کارها!؟
کار دل از ترحم دلدار هم گذشت
زنگار دارد آینه جای غبار ها
پاییزمان شدند و گلاویزمان شدند
سرمی رسند بی تو یکایک بهار ها
مشتی پیاده در دل این جاده مانده ایم
رحمی به ما نکرد کسی از سوار ها
دل کاش جز مسیر تو راهی بلد نبود
شد درد سر برای من این اختیار ها
هر روز ای قرار دل مردم جهان
فریاد می کشند تو را بی قرارها
تاری ز موی یار دل زار را بس است
این ما و این گلوی مهیای دارها
باید فقط به دور تو پروانه وار گشت
در دور بی توقف این روزگارها
هادی ملک پور