شعر شهادت حضرت عبدالله بن الحسن (ع)

جانم فدایت ای عمو

قربانیم راهی قربانگاه هستم
با عشق خود تا پای جان همراه هستم
گفتم که بشناسید عبدالله هستم

عبد حسینم یادگار مجتبایم
جانم فدایت ای عمو دارم می‌آیم

روی زبان‌های همه افتاد نامم
شکر خدا هستم فدایی امامم
در دفتر شعر حسن حُسن ختامم

در لشکرت من آخرین رزمنده هستم
جاماندم و دیر آمدم شرمنده هستم

در بین خیمه همچنان یک شیر مانده
شیری که بی تاب است و در زنجیر مانده
از تیرهای حرمله یک تیر مانده

می‌آورم سمت سه شعبه گردنم را
سوی هجوم نیزه می‌گیرم تنم را

گفتم که جای شیرها بین قفس نیست
در گودی گودال جز ما هیچکس نیست
در بین گرد و خاک‌ها راه نفس نیست

مانند قاسم کام من را هم عسل کن
من را برای آخرین دفعه بغل کن

پیش تو غرق بهترین لذات هستم
بعد از حسن گفتی خودم بابات هستم
دل‌ناگران عمه سادات هستم

پشت سر من تا دم گودال آمد
صدبار تا نزدیکی جنجال آمد

آشفته زینب دست بر سر می‌گذارد
روی گلویت شمر خنجر می‌گذارد
پا روی این جسم مطهر می‌گذارد

این جان ناقابل ندارد قابلت را
باید بگیرم دست‌های قاتلت را

 آرش براری

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا