شعر وروديه كربلا

کاروان ستارگان سحر

کاروان ستارگان سحر
کاروانی ز روز روشن تر

به زلالی آب و آیینه
به لطیفی برگ نیلوفر

صاحبان جلالت توحید
وارثان لطافت کوثر

اهل تسلیم و اهل اعطینا
تا فصل لربک وانحر

یک به یک این تبار معروفند
به نبردی همیشه با منکر

حیدرانی که میرسند از راه
در پی فتح صد جهان خیبر

پسران قبیله‌ی‌ کوهند
دختران عشیره‌ی گوهر

مردهاشان مقلدان علی
بانوان پای منبر مادر

در عبورند با طمأنینه
چون نسیم از کویر پهناور

آری آزادگان سبک‌بالند
نیست باری به دوششان جز سر

عاشقانند و می‌شوند مدام
همگی‌شان فدای یکدیگر

گوییا می‌روند سوی منا
گوییا آمدند از مشعر

روشنایی راه از ازلند
تا رسیدن به عرصه‌ی محشر

حوریان حوالی زهرا
شیرهایی ز تیره‌ی حیدر

همه‌ی پیرهایشان عاشق
همه‌ی کودکان جگرآور

مرگ بازیچه‌‌است در نظر
کودکانی چنان علی اصغر

مرحبا از اذان بلند شود
گر موذن شود علی اکبر

آخر کاروانشان ساقی
اول کاروانشان ساغر

مثل پروانه‌اند گرد حسین
همه جمعند حول این محور

دختر مرتضی‌ست بر ناقه
در حجابی ز نور چون معجر

در زمان نزول اجلالش
پای عباس پله‌ی آخر

حق نگهدار این همه دلدار
حق نگهدار این همه دلبر

سید محمد حسین حسینی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا