امام حسين (ع) - شعر شب عاشورا

حسین من

روز در مشت شب گرفتار است
رحم خوابیده ، ظلم بیدار است

کوفه دین را فروخته ، عوضش
سکه ی جهل را خریدار است

غیرت این روز ها ندارد رگ
معرفت مدتی است بیمار است

آسمان بخیل بی باران
لشکر شمر را هوادار است

مثل سرباز های دور و برت
زخم بر پیکر تو بسیار است

خنجر از چه چنین غضب دارد؟
مگر از حنجرت طلبکار است؟

هر کسی آمده پی چیزی
قتلگاه است یا که بازار است؟

چشم های تو تار می بینند
اشک های رباب اگر تار است

مادرت آمده است دیدارت
بین مقتل چه جای دیدار است؟

آه از ضربه ی دوازدهم
نکند تازه اول کار است؟

 شهریار سنجری

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا