شهریار سنجری

بضعه منی

همه امور جهان تحت اختیارت بود
ملک به گرد تو هر لحظه بی قرارت بود
از آن زمان که گمانم علی کنارت بود
زمین خاکی ما چشم انتظارت بود

طفل رضیع

قرار شد برود کار بوتراب کند
فرات را سر بدخواه خود خراب کند

قرار شد برود با لب ترک ترکش
هزار حرمله را از خجالت آب کند

یا علی اصغر(ع)

قرار شد برود کار بوتراب کند
فرات را سر بدخواه خود خراب کند

قرار شد برود با لب ترک ترکش
هزار حرمله را از خجالت آب کند

مبارک ترین مولود

مبارکی تو و خود رزق بی حساب ،جواد
ندیده است شبیه تو را تراب ، جواد

برای وارث جود رضا شدن بی شک
نشد به جز تو کس دیگر انتخاب ، جواد

مادر ادب

از اولش چندین پسر می خواست
بر آل پیغمبر سپر می خواست

خود را کنیز فاطمه می دید
از این جهت نامی دگر می خواست

یا اباعبدالله

نوکرت از هر که دیدم یک سروگردن سر است
نان خور ارباب بودن آبروی نوکر است

گر چه از بوسیدن روی تو محرومم ولی
خاک بوسی تو کارم تا به روز محشر است

دلداده

از ابتدای سخن انتهاش معلوم است
هر آنکه گفت از ایشان بهاش معلوم است

رسیده ام به خدا چون رسیده ام به علی
که ارتباط علی با خداش معلوم است

مولای من

درد و دل های من فروان است
بگذریم از شما چه پنهان است
پیش تو هر کسی که مهمان است
درد هایش نگفته درمان است

کربلا نمی بری ام

برای کشتن من اخم هم کنی کافیست
و قطره ای تو از اشکم که کم کنی کافیست

برای اینکه به سر حد دلخوشی برسم
همین که قلب مرا صحن غم کنی کافیست

دکمه بازگشت به بالا