شعر شهادت حضرت قاسم (ع)

این سنگ ها که دور و برت را گرفته اند

این سنگ ها که دور و برت را گرفته اند

چون تیغ تیز بر بدنت جا گرفته اند

دیدند بی زره چو تن نازک تو را

با شدت تمام تری پا گرفته اند

چشمت زدند بس که حَسن صورتی عمو!

زیبایی تو را به تماشا گرفته اند

آنان که تیر گوشه تابوت می زدند

حالا تو را شبیه به بابا گرفته اند

گفتند کوچه باز کنید از سپاهیان

یاد حسن به کوچه ی زهرا گرفته اند

کم دست و پا بزن نفسم بند آمده

خون تو را به صفحه صحرا گرفته اند

تشییع می کنند تنت را به اسب ها

جسم تو را مباح بر آن ها گرفته اند

 حسن کردی

 

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

‫۴ دیدگاه ها

  1. سلام دوست عزیز وبلاگ قشنگی داری اگر دوست داری بیا به سایت ما و نظر خودت را

    در مورد تبادل لینک بگو اگر دوست داشتی می تونی لوگو سایت ما را در وبلاگ خود

    بگزارید .

    بیا با سایت پشیمون نمی شی

    ادرس سایت ما:www.seddighin110.ir

  2. سلام علیکم به لطف حضرت زهرا سامانه پیام کوتاه انتشار احادیث اهل بیت به شماره ۳۰۰۰۵۲۰۴۴۴راه اندازی گردید شما هم میتوانید با ارسال نام استان و شهرستان خود به این شماره در لیست مخاطبین قرار بگیرید.ودرصورت تمایل به سایر دوستان اطلاع رسانی نمایید بی بی عالم پشت و پناهتون در ضمن به ما هم سری بزنید و در نظر سنجی ما شرکت کنید و ما رو از نظراتتون بهره مند گردانید . به امید روزگار ظهور

  3. تیر نگذاشت که یک جمله به آخر برسد
    هیچ کس حدس نمی زد که چنین سر برسد

    پدرش چیز زیادی که نمی خواست ، فرات
    یک دو قطره ضرری داشت به اصغر برسد ؟

    با دو انگشت هم این حنجره میشد پاره
    چه نیازی به سه شعبه است که تا پر برسد

    خوب شد عرش همه نور گلو را برداشت
    حیف خون نیست بر این خاک ستمگر برسد ؟

    خون حیدر به رگش ، در تب و تاب است ولی
    بگذارید به سن علی اکبر برسد

    دفن شد تا بدنش نعل نبیند اما
    دست یک نیزه برآن حلق مطهر برسد

    شعله ور میشود این داغ دوباره وقتی
    شیر در سینه بی کودک مادر برسد

    زیر خورشید نشسته ، به خودش میگوید
    تیر نگذاشت که آن جمله به آخر برسد

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا