حسینیه
دارد تمامی بدنم تیر می کشد
روحم که خسته است , تنم تیر می کشد
حتی بمیرد این تن اگر در غم شما
بر روی پیکرم , کفنم تیر می کشد
وقتی که صحبت از عطش و آب می شود
لب تشنه می شوم , دهنم تیر می کشد
می خواهم از کنار حسینیه رد شوم
یکباره پای رد شدنم تیر می کشد
آنسو کنار رود , یَلی تشنه جان سپرد
قلبِ برادری که منم , تیر می کشد
دارند دستهای مرا قطع می کنند
انگار بال ِ پر زدنم تیر می کشد
شش ماه نیست آمده , پرپر که می شود
احساس باغبان شدنم تیر می کشد
هم سینه ام سه مرتبه سوراخ می شود
هم تار و پود پیرهنم تیر می کشد
با خنجری سر از بدنم می شود جدا
دارد سرِ جدا ز تنم تیر می کشد
یورش که می برند به غارت , حرامیان
گلبرگهای یاسمنم تیر می کشد
در دست های یک نفر از گوشواره ها –
خون می چکد وَ گوش ِ زنم تیر می کشد
تیر سه شعبه را بکش از چشمهای من
دارد تمامی بدنم تیر می کشد
پیمان آل ابراهیم