چه غم اگر که نگاه تو جوابم کرد

چه غم اگر که نگاه تو جوابم کرد

نگاه مادرت انگار حسابم کرد

نگاه مادر تو بود و آمین رسول

خدا برای رضای تو مستجابم کرد

هر صفا با علی صفا دارد

هر صفا با علی صفا دارد

هر کسی با علی خدا دارد

روی قلب ستاره بنویسید

مثل آقای ما کجا دارد

تو زیر پا رفتی ولی بیچاره زینب

تو زیر پا رفتی ولی بیچاره زینب 

از این به بعد و بعد از این آواره زینب

باید خودت یاری کنی ورنه محال است

بوسه بگیرد از گلوی پاره زینب

اجل گم کرده بعد از قتل محسن خانه ما را

اجل گم کرده بعد از قتل محسن خانه ما را

 بیا ای مرگ یاری کن من افتاده از پا را

 نه دستی مانده تا گیسوی زینب را زنم شانه

 نه پایی تا برای گریه گیرم راه صحرا را

یک روز نه, دو روز نه, بلکه زمانی ست

یک روز نه, دو روز نه, بلکه زمانی ست

 رویم کبود اتفاقی ناگهانی ست

 این رنگ نیلی با تعدّدهای لکّه

 از مشتقات رنگ های ارغوانی ست

مرو که کوچه برای پرت خطر دارد

   مرو که کوچه برای پرت خطر دارد 

 مرو که رد شدن امروز دردسر دارد

مگر نگفت خداوند خلقتت حتّی –

برای صورت تو برگ گل ضرر دارد؟

از پهلوی کبود و چشمی بر آمده

از پهلوی کبود و چشمی بر آمده

حتی صدای لنگه ی در هم در آمده

جای لگد, اصابت سیلی و میخ در

آه ای خدا , چه بر سر این پیکر آمده

جارو بدست می شوی و کار می کنی

جارو بدست می شوی و کار می کنی

داری برای خانه غذا بار می کنی

شکر خدا که پا شده ای راه می روی

مثل قدیم با همه رفتار می کنی

گیرم که خانه خانه ی وحی خدا نبود

گیرم که خانه خانه ی وحی خدا نبود

آتش به بیت ام ابیها روا نبود

آن بانویی که حرمت قرآنی اش سزاست

در کوچه اش تهاجم اعدا سزا نبود

عمه این سر که فتاده روی خاک , بابا نیست؟

عمه این سر که فتاده روی خاک , بابا نیست؟

عمه تو بگو , این پسر زهرا نیست ؟

گفتی ز لباس و کهنه پیراهن او

غارت شده خوب چرا سرش اینجا نیست؟

شاعر: ؟؟

دیگر خبر از صدای دستاسی نیست

دیگر خبر از صدای دستاسی نیست

در باغچه‌ی حیاط ما یاسی نیست

سیلی, … آنهم به روی زهرای حسین

افسوس که در مدینه عباسی نیست

شاعر: قاسم صرافان

دوباره شب شد و سر درد دارد

دوباره شب شد و سر درد دارد

بمیرم باز مادر درد دارد

پس از فصل پر از غم یک سخن گفت:

عزیزم زخم بستر درد دارد

دکمه بازگشت به بالا