واویلا

خبر رسید که افتاد آن درِ سنگین
و رد شد از روی در چند پیکرِ سنگین

سر مبارک او سخت خورد بر دیوار..
نشست پشت در خانه با سرِ سنگین

واویلا

آه از غمی که هست و ز غم پروری که نیست
از سنگری که هست و ز هم سنگری که نیست

طفلان من به نان و غذا لب نمیزنند
گیرم که سفره پهن شده ،مادری که نیست

وای وای

رسم است مردم! بین دعواهای مردانه..
بیرون نمی آید به هیچ عنوان زن از خانه
اما در اینجا در نبرد قوم بیگانه
زهرا به میدان می‌زند پیروزمندانه

بانوی من

پای ماندن داری اما پای رفتن بیشتر
یار نه ساله کنارم باش لطفا بیشتر
تا که چشمم باشد از نور تو روشن بیشتر
هی نگو شرمنده ام شرمنده ام!من بیشتر

وای وای

دادِ علی تا خالق منان بلند است
از خانه من بوی الرحمن بلند است

صد طعنه از این و از آن مانده به گوشم
باید برای همسرم مشکی بپوشم

واویلا

ناراحتم که گریه ی بسیار کردم
با سرفه ام‌ همسایه را بیدار کردم

هرچند این مردم دل من را شکستند..
من بهرشان هرروز استغفار کردم

رنگ خزان شدم

رنگ خزان شدم ز غمت ای خزان من
زهرای من! حبیبه ی من! مهربان من

میبینی از غمت چقدر میخورم زمین؟
دیگر شدم بدون عصا آسمان من!

عصمت

با وضو از دیده تر مینویسم فاطمه
مثل فضه مثل قنبر مینویسم فاطمه
باطن الله اکبر مینویسم فاطمه
هستی موسی بن جعفر مینویسم فاطمه

حضرت خورشید

حضرت خورشید چشمم خاک پات..
سر زدی بی بی به ما بیجاره ها
از کویر قم گلستان ساختی
دُر شدند امروز سنگ خاره ها..

یا اهل بیت النبوه

گرچه خالیست دست‌های گدا
لنگ مدح شماست پای گدا
رونقی نیست در سرای گدا
مانده جانی ولی برای گدا

یا نبی الله

باید که خدا نام تو طاها بگذارد
با خلق تو منّت به سر ما بگذارد
جبریل، میان حرمت پا بگذارد
داغی به دل گنبد کسرا بگذارد

یا محمدُ یا علی

هرکس گرفته غیر تو ماوای دیگر
خیری ندیده از گداییهای دیگر
من روزی ام را از تو بی منت گرفتم
منت فراوان است درهرجای دیگر

دکمه بازگشت به بالا